محل تبلیغات شما

+قبلا میگفتم خوبه با دوتا بچه هام برم فلان پل خودمونو بندازیم پایین

اما حالا به این فکر میکنم یه روز تنهایی برم اونجا و خودمو بندازم پایین.زحمت دو تا بچه ام هم بیفته گردن اونایی که توی این وضعیت درکم نکردند و تنهام گذاشتند.فکر خوبیه، مگه نه؟ آره اینجوری مجبور میشن بدون مادر بزرگشون کننشاید یه روزجریتشوپیدا کردم.

+از همه کس و همه چیز متنفرم.حتی از بچه هام.چند روزیه سرشون داد میزنم.جوری هلشون میدم که تا میشه ازم دور بشند

+چقدر متنفرم از کسایی که میگن کاریه که شده چرا از بقیه توقع کمک داری.چقدر بیزارم از کسایی که مینویسند ما هم مث تو بودیم ولی با درایت و هوش و زرنگیمون تونستیم زندگیمونو مدیریت کنیم.این آدما مث کسی میمونند که ببینن یکی توی چاه افتاده شنا هم بلد نیس و کمک میخواد.اینا میگن خودش افتاده پس چرا باید بقیه کمکش کنند؟یا بدتر به غبغب میندازن و میگن باید مث ما شنا بلد میبود،

+این دو روز مهمون داشتم.من که تا مهمون میومد اولین کاری که میکردم به ظاهر خودم خونه و بچه ها میرسیدم و بعد اسباب بهترین پذیرایی رو فراهم میکردم تا همین چندتا ادم اطرافم از دستم نپرند، این بار با کمال آرامش و بی تفاوتی بدون هیچ تشریفاتی درو به روشون باز میکردموقتی موندن مهمون اول طولانی شد بهش گفتم تخم مرغ تو یخچال هست میخوای برات درست کنمو نشستم باهاش نیمرو خوردم.دیگه اززرشک پلو با مرغ و ماست و سالد و دلستر خبری نیس.مهمونای روز بعد هم که اومدند هنوزنصف کاسه تخمه ای که برای مهمون دیروزی اوردم روی میز بود.خودشون برداشتند خوردند و من بی تفاوت به اینکه برم براشون کاسه پر بیارم گفتم این رو برای مهمون روز قبل اوردم ولی وقت نکردم جمع کنم.

فکر کنم دیگه پشت سرشونم نگاه نکنن.به درک.هر دو میگفتن وای چه زندگی سختی، چفدر بچه هات بدقلقند ولی هیچ کدومشون زبون لامصبشون نمیچرخه بگن ما که بیکاریم بیایم کمکت

+


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها