محل تبلیغات شما

۱-یک کار اینترنتی و تقریبا خلاف راه انداختم دعا کنید بگیره که اگه بگیره نون خودم و ایشالا چند نفر دیگه تو روغن خواهد بود( توضیح بیشتر نمیتونم بدم ).توی این مسیر دیدم افرادی که چه دروغایی نمیگن چه پولایی که از مردم نمیند.وجدان هم که هیچ

۲- کاف گفت دوستم داری؟دلم میخواست زل بزنم تو چشماش و بگم نننعععع.اما نتونستم.پشتم بهش بود و گفتم آره

۳- کی فکرشو میکرد من که وقتی دونفره بودیم یه رون و یه سینه مرغ میپختم الان که چهار نفریم یه رون را دو تیکه میکنم و نصفشو میدم به کاف نصفشو واسه بچه ها و خودم به آب مرغ اکتفا میکنم؟البته اون موقع همشو نمیخوردیم و میدادم مامانم ببره واسه بابام  اما حالا ببین به چه روزی افتادیم

یعنی خوب میشه یا میرسیم به ونزوئلا

۴-فلفلی داره از لحاظ رفتاری کپی برابر اصل من میشه  . حرف زدنش با عروسکاش مث مکالمه من با خودشه.خب این یه کم ترسناکه.چون باید بیشتر مراقب حرفام و رفتارام باشم چون دیدم مثلا از عروسکش عصبانی میشه و بهش میگه زهر مار.این تکیه کلام منه وقتی فلفلی بیخودی گریه میکنه و من دیگه امپرم میره بالا.باید سعی کنم امپرم نره بالا و فحش ندم

۵-مادرم کار براش پیدا شد و رفت .تنهاتر از قبل شدم

این جمله را قبلا نوشتم.مادرم میگفت اگه دیدم تو به کمکم احتیاج داری کارمو ول میکنم!یا مثلا حقوقم هفتصدتومنه.من خر ساده هم میگفتم نه بابا برو سر کار نمیشه که بخاطر من همه بشن نون خور اضافی برو پول دربیار، هم پیش بابایی خیالمون راحتتره.اما حالا فهمیدم کلا کارش دوماهه هست یعنی بیشتر از دو ماه نمیخواندش!!!حقوقشم یه تومنه! چرا باهام رو راست نیس؟چرا منت کار نرفتنشو میخواست سر من بذاره؟؟؟

۶-همه خانمها دنبال کارند.دیروز مادرم زنگ زد و گفت فلانی هم رفت سر کار.خنده تلخی زدم و گفتم اون روزی که همه خانه دار بودند من شاغل بودم، الان که من خونه نشین شدم همه شاغل شدند

۷-یه روز تو گروه فامیلی دیدم پسرخاله ام با زنداییم حرفای نامتعارف میزنند ، تازه بعدشم گفتند بریم پی وی!!!یعنی تازه اون حرفاشون متعارف بوده و نامتعارفاشو قرار بوده پی وی بزنند! خودم که لفت دادم اما چندشم میشد از این رفتارشون.من فضول و بی کار به خاله ام گفتم جلوی پسرش را بگیره !و این شد سرچشمه یه دعوای بزرگ.خاله ام رفته بود به پسرخاله ام گفته بود و اونم شروووع کرد به پیامکای زشت و بی شعوری.اصلا شرمم میشه بگم چیا میگفت.چون میدونستند کاف بددل و شکاکه فقط قصدشون این بود یه جوری به کاف بفهمونند که من خرابم!و انتقام چیزی که من از زنداییم و پسرخالم فهمیدم را بگیرند.اخرشم زنگ زدند به کاف و گفتند بیا حضوری نشونت بدیم زنت چه کاره است!!!ولی کاف با کمال تعجب پشت من دراومد و گفت عکس و فیلمشم داشته باشی کیت برای من مریم مقدسی هست که بود.خر که نیس میفهمه قضیه تلافی و انتقام الکیه.بگذریم.بعدش به مادرم و من تهمت ی زدند و آبرومونو همه جا بردن.حالا عروسی پسر عوضیش به مادرم پیام داده که ببخشید بهت تهمت ی زدم بیا کینه ها رو بریزیم دور باهم آشتی کنیم و بیا عروسی پسرم.عجیب اینکه همه یادشون رفت تهمتایی که به من زده شد.نفرینی که نه به من به بچه هام میکرد.به من باردار گفت نفرین کردم بچت معلول میشه! حالا همه به مادرم میگن پاشو برو عروسی پسر نره خرش که به من همه فحش و تهمتی داد.نتونستم ساکت بمونم و قضیه را یاداوری کردم که اون تهمت ی در برابر توهینایی که به من شده هیچه،یه کم مامانم به فکر افتاد و یادش افتاد اینا تا بهم زدن زندگی نصف و نیمه من پیش رفتند.باید منتظر موند ببینم چی میشه 

۷- دختر عمه کاف قبلنا عاشق کاف بوده( راست و دروغش پای کاف).خب کاف نخواستش.یادمه توی مجلس نامزدیم  چقدر رقصید و زیرچشمی به کاف نگاه میکرد و هی با خنده میگفت من نبودم کی مجلستونو گرم میکرد؟ خلاصه دری به تخته خورد و با یه پسر خرپول رفیق شد و باهاش ازدواج کرد.بعد هم پسره برای ادامه تحصیل رفت المان.حالا عی عمه کاف به من و کاف فخر میفروشه که چقدر اوضاعش خوبه و گفته اگر کیت کمک بخواد کمکش میکنم.فکر کرد من عارم میشهنمیدونست من به هر طنابی اویزون میشم برای فرار از این خراب شده.باهم یه کم مکاتبه ایمیلی داشتیم و اخرش به جایی نرسیدیم جز اینکه باید بشینم زبان المانی بخونم.خب اگر من وقت واسه مطالعه داشتم همون انگلیسی میخوندم که یه کم بلدم.القصه که من طلسم شدم واینجا میمیرم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها